The Suburban

تکه ی هشتم

The Suburban

تکه ی هشتم

۲ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

امروز رفتم پیاده روی. 

میدونی عوض لذت بردن از منظره ایی که روبروم بود به چه فکر می کردم؟

"به هیچکس نگاه نکن" 

"چشمات رو از همه بدزد"

میدونی چرا اینا تو ذهنم هر دقیقه رژه میرفتن بارون من؟

به خاطر این نبود که نخواستم چشم های یکی دیگه منو مسحور کنه، یا باعث بشن تورو فراموش کنم.

همش به این خاطر بود چون میترسیدم اون چشم ها رو ببینم و بفهمم که اونا مال تو نیستن و به جای اینکه رو به جلو برم، قدم هام روبه عقب بردارم.

سخت ترین بخشش این نبود ولی.

میدونی وقتی یکی رو داشته باشی که قلبت، روحت، بدنت و دستات رو بهش تقدیم کردی ولی اون به جاش تصمیم میگیره ترکت کنه چی میشه؟

قلبت چروک میشه، روحت کدر میشه، بدنت یخ میزنه و دستات....خنده داره...دستات مجبورن فقط یکی در میون عقب و جلو برن.

چون تو نیستی که بگیریدشون و بچپونی شون تو جیب پالتوی ضخیم مشکیت....مثل همون پول خورده هایی که متعلق به همون تهِ جیبت ان.

 

تو فیلمی که امروز دیدم این دیالوگ رو شنیدم:

 

تضاد دوست داشتن هیچوقت تنفر نبوده. تضاد دوست داشتن، ترک کردنه.

 

ولی چرا بارون؟کی میای این اشک های تموم نشدنیم رو پاک کنی؟

+خوشبختی چیه؟

-هههه خوشبختی؟ چیزی که آممم....مثلا اممم....نمیدونم. من نمیدونم. 

 

چرا همه انتظار دارن تو اتفاقات بدی که برام میفته یه چیز "خوب" پیدا کنم؟ 

چون واقعا، واقعا بعضی چیز ها ورای بد هستن و من بازم باید بگم حتما خیری توش بوده؟

اینا فقط می خوان از قبول کردنش قسر در برن ولی من؟

برای من مهم نیست. چون زندگی برام مهم نیست.

"زندگی یه هدیه اس که باید قدرشو دونست"

شوخی میکنی نه؟ زندگی یه تنبیه ئه....زندگی وجود داره که تو برای کاری که حتی نمیدونیه چیه تاوان پس بدی.

وگرنه این همه درد و شکنجه روحی واقعا لازمه که تو "زندگی" وجود داشته باشه؟

نه. 

و زندگی یه هدیه ی کوفتی نیست.

زندگی درده. 

 

خدا آدما رو درست کرده که از رنج کشیدن شون لذت ببره و هرچند وقت یکبار یه اتفاق خوشایند بهشون میده که اونا فکر کن زندگی ارزشش رو داره.

 

و این زندگی باید تحمل شه.