The Suburban

تکه ی هشتم

The Suburban

تکه ی هشتم

چراغ توی خیابون داره سوسو میزنه

سایه بدنم روی پیاده رویه پوشیده از برف به نمایش دراومده

ولی این صحنه انگار نمیخواد تموم بشه

شبحه خاکستریم همونجا وسط صحنه ایستاده، پشت به من

پاهام سر جاشون یخ بستن

اشک روی گونه هام قندیل شده

 

من خیلی وقته بیرون منتظر ایستادم

جلوی ادامه ی حرکت قطار رو گرفتم

ولی گمونم دیگه زورش رو ندارم 

پس میخواد حرکت کنه؟

 

میخوام خودم رو به یه جای گرم برسونم

میخوام برم تو قطار و بگم بلیط برای یه نفر

میخوام ساعتم نیمه شب رو بگذرونه و به سپیده دم برسه

و بالاخره شروع به حرکت کنم

 

پنجره ها بستن

چایی داره سرد میشه

این دردناکه، این سوزاننده س، این تیکه تیکه کننده س

همه چی جا مونده و من با یه پیکر و ساک خالی همراه قطار راه میفتم

 

شبحم اونجا میمونه

میدونی کجا باید پیداش کنی

و وقتی پیداش کردی و محکم بغلش کردی نذار گرماش به پیکرم برسه

یه پوسته خالی با یه جرقه کوچولو هم آتیش میگیره

حواست بهش باشه

مثل همیشه که بود.

 

 

  • ۰۲/۱۰/۲۵

نظرات  (۱)

.

 

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی