The Suburban

تکه ی هشتم

The Suburban

تکه ی هشتم

من یه قوری ام.

قوری ای که میتونستی باهاش چایی دم کنی یا از نگار های ریز و درشتش لذت ببری.

میتونستی، فقط اگه من نمی شکستم.

من شکستم، هشت روز بعد از خشک شدن سفالم.

منو بهم چسبوندن بدون اینکه درز یا نقطه ایی از نور به درونم نفوذ کنه.

هنوز یه قوری ام.

ولی دیگه دم کردن چایی و یا نقش و نگار هام مفهومی ندارن.

من یه قوری شکسته ام.

من همیشه از جنس سفال نبودم.

من قبلاً از گوشت و استخوان بودم، از گوشت و استخوان واقعی.

حرکت می کردم بدون وابستگی به یه متحرک دیگه.

اما سوختم، جسمم سوخت، روحم سوخت، گوشت و استخوانم سوخت.

خاکستر شدم، یکدست و یکرنگ یه جا ریخته شده بودم.

با آب، مایه حیات، قاتی شدم.

از من یه قوری ساختن.

و حالا برای همیشه روی کانتر آشپزخونه مستقر شدم، به همراه ترس همیشگی شکستنم از سوی ساکنین.

ولی آیا واقعا اونا نمیدونستن که حتی خاکستر بی جان من به اندازه ی خودِ من سسته؟

 

 

 

  • ۰۲/۰۷/۰۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی