The Suburban

تکه ی هشتم

The Suburban

تکه ی هشتم

همین طور وایساده بودیم، مستقیم روبروی آفتاب.

دست هام رو محکم گرفته بودی، شاید بخاطر سرما؟ نمیدونم، هیچوقت نشد ازت بپرسم.

چرا هیچی نمی گفتی بارون نیمه شبِ من؟ کلماتی که بهشون نیاز داشتی وجود نداشتن؟ یا فکر کردی من نمی تونم از پس سنگینی شون بر بیام؟

چرا جوری به آفتاب خیره شده بودی انگار مال اونی، نه مال من؟

مهم نیست. چون من، نیمه شب همیشیگیه تو، من مال تو هستم.

 

ولی بارون، نمی شد نری؟

"نمیشه تا ابد همینطور تو بغل هم بمونیم؟" وقتی اینو گفتی، منظورت از "ابد" این مدت کم بود؟

نباید میزاشتم بری، باید اونقدر محکم تو بغلم می گرفتمت که استخون بند انگشت هام می شکستن.

اون وقت می موندی نه؟ 

اون وقت تا ابد تو آغوش نیمه شبت می بودی.

 

  • ۰۱/۰۹/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی