The Suburban

تکه ی هشتم

The Suburban

تکه ی هشتم

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

چند وقته می گذره؟

از کی دیگه ثانیه ها رو نشمردم؟

قبلاً این صحنه رو تصور کرده بودم. صحنه ایی که مجبور میشم با "خونه" روبرو بشم.

بهت گفتم اگه تو اونجا نباشی هیچوقت قرار نیست "خونه" صداش بزنم؟

اونجا الان فقط یه ساختمونه که چون هیچکس توش زندگی نمی کنه متروکه شده.

ولی ردِ تو هنوز مونده، چون دیوار های اون ساختمون همیشه مرطوبه.

حتی اونا هم نمی تونن رهات کنن.

سخته برام، خیلی سخت.

تو تصوراتم راحت تر بود. حتی دیدن باغچه ی جلوی در هم عذاب آوره.

چرا گل ها پژمرده شدن؟ مگه این چند وقت بارون خوبی نبارید؟

فهمیدم، اینا هم بارونِ همیشیگیه خودشون رو می خوان.

نتونستم حصار باغچه رو باز کنم، زنگ زده بود.

تناقضه، ولی حتی حصار هم در نبود تو، بارون من، زنگ زده.

میدونی اصلا احساس خوشامدگویی نداشتم.

احساس می کردم تک تک اجزای اون ساختمون بهم میگن "از جلوی چشم هامون دور شو"

داشتم خفه می شدم.

دیوار های ساختمون هم همینطور، دارن از حجم اون همه اشک خفه می شن.

یعنی این خونه کی فرو می پاشه؟

بعد من؟ یا قبل از من؟

چند وقتیه سعی می کنم باز برات بنویسم، از همون استعاره ها...

ولی نمی تونم، دیگه نمی تونم استعاره ایی به اون اندازه قوی برای تحمل وزن معنی تو پیدا کنم.

ساده می نویسم " تو رو از دست دادم"

به امید اینکه ساده-

نه، هیچ چیز ساده ایی وجود نداره.